جدول جو
جدول جو

معنی سرشک شور - جستجوی لغت در جدول جو

سرشک شور(سِ رِ کِ)
کنایه از اشک غمزدگان است. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ کِ)
اشک تلخ. اشک نیم شور. اشک غم:
ز اشک نیم شورحسرت آلود
نمک گیر مذاق دیده محمود.
زلالی (از آنندراج).
و رجوع به اشک تلخ شود، کسی را شاکی یافتن. (اقرب الموارد) ، به گله آوردن و افزودن اذیت و گلۀ کسی را. (منتهی الارب). افزودن بر اذیت و شکایت کسی. (اقرب الموارد). به گله آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به شکایت آوردن. (زوزنی) ، دور کردن گله و اذیت کسی. (منتهی الارب). گله زایل کردن. (زوزنی) (تاج المصادر). از اضداد است. (اقرب الموارد) ، بیمار یافتن کسی را. (منتهی الارب) ، گرفتن چیزی از دیگری برای کسی جهت خشنود کردن وی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شاخ برآوردن درخت. یقال: اشکأت الشجره بغصونها، ای اخرجتها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ پَرْ وَ)
رشک خورنده. حسود و رشک برنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
رشک آورنده. حسود و رشک برنده. (ناظم الاطباء). به معنی حسود است. (از شعوری ج 2 ورق 5). رشکور. رشکین. (یادداشت مؤلف) ، گاهی به معنی غیور و باتعصب آید. (از شعوری ج 2 ورق 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ کِشْ وَ)
رئیس کشور. شاه. پادشاه:
روح الامین به چرخ ندا کرده کای فلک
بگسل ز خیمۀ همه سرکشوران طناب.
مختاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرکشور
تصویر سرکشور
رئیس کشور
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه از: هله هوله، چیزهای متنوع
فرهنگ گویش مازندرانی
شستن برنج و امثال آن به نوعی که ریگ های موجود در آن خارج شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نام زمینی در آلاشت رودبار قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
لبالب، سرریز کردن مایعات، مواد شوینده ی موی و سر
فرهنگ گویش مازندرانی